خبرگزاری هرانا – خواهر بابک دادبخش طی نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه، به شرح وضعیت زیستی برادرش خصوصا وضعیت سلامت روان وی می پردازد و معتقد است که وی نه محارب بلکه انسانی منزوی بوده که در خلوت خود دلخوشی هایی نیز داشته است و با توجه به اینکه مصداق اتهامات مطروحه در موردش وجود ندارد، بی گناه است. خواهر این زندانی محبوس در زندان رجایی شهر می گوید بابک به اتهامات سنگینی مانند فساد فیالارض و محاربه متهم شده. او از شکنجهی شدید برادرش در زندان خبر می دهد. همچنین ایشان به عدم پاسخگویی دادسرای شهید مقدس اوین اشاره کرده و می گوید طی مراجعه های مکرر، با وجود ورود و خروج معمول ارباب رجوع به وی اجازه ورود نمی دهند. او در قسمتی از این نامه به شرح ملاقات بابک با دختر ۸ ساله اش می پردازد؛ “توانستم با مشکلات فراوان دستور ملاقات دخترش را در بیمارستان بگیرم که ای کاش اتفاق نمی افتاد. دیدن برادری که هم زندانی است هم بیمار اعصاب و روان و هم مصلوب با دستبند و پابند و زنجیر و دستها و پاهایش جای آثار و علایم شکنجه و سرش سرتاسر با آتش سیگار سوزانده شده بسیار تاسف بار بود”.”
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خواهر بابک دادبخش، با انتشار نامه ای خطاب به ابراهیم رییسی، رییس قوه قضاییه با تاکید بر بی گناهی و سالها رنج بردن برادرش از بیماری روانی، خواستار عدم شکنجه و آزادی وی شد.
وی با اشاره به حوادثی که باعث بیماری و دگرگونی های روانی در بابک برادرش شد، می گوید: “حال چه بگویم از برادرم بابک که برای ما دو خواهر، هم برادر بود و هم پدر و هم مادر،برادری که سالها نزد دکتر وهاب زاده روانپزشک معروف اردبیل و دکتر روانشناس محمدی پرونده داشت و حال با حالتی زار بر اثر فوت برادر کوچکش و فوت همسر و پسر ۱۲ سالهاش در آتش سوزی که در مقابل چشمانش به رحمت خدا رفتند درمانده و مغلوب بیماری روحی و روانی شده، بیماری ای که او را منزوی و فراری از خانواده کرد و حتی قادر به دیدار با دختر ۸ سالهاش که تنها بازمانده خانوادهاش نبود و به پس کوچه های فقیر محله قدیمیمان دروازه غار پناه برد”.
همچنین خواهر بابک دادبخش با توصیف ملاقات بابک با دخترش در بیمارستان، از وجود آثار شکنجه بر تن او نوشته است: “برادرم تا بحال ۳ دوره بستری شده و تیم کامل روانپزشکان بخشهای سینای ۱و ۲ و ابوریحان ۲ بیمارستان اعصاب و روان رازی او را بستری و ویزیت نموده اند و در نهایت اعلام داشتند که امکان درمان با وضعیت مصلوب شدن با دستبند و پابند و زنجیر در مورد بیمار اعصاب و روان که توسط زندانبان اعمال میشود امکان پذیر نیست که در این وضعیت توانستم با مشکلات فراوان دستور ملاقات دخترش را در بیمارستان بگیرم که ای کاش اتفاق نمی افتاد. دیدن برادری که هم زندانی است هم بیمار اعصاب و روان و هم مصلوب با دستبند و پابند و زنجیر و دستها و پاهایش جای آثار و علایم شکنجه و سرش سرتاسر با آتش سیگار سوزانده شده بسیار تاسف بار بود”.
در آخر وی اهم خواستههایش را اینگونه مطرح می کند: “در نهایت امیدوارم به عنوان یک شهروند و یک خواهر اجازه ورود به دادسرا و بازپرسی را برای مسایل مرتبط با برادرم پیدا کنم و برادرم در چهارچوب قانون، و شرافتمندانه بعنوان یک بیمار و قربانی، عادلانه با بذل توجه به شرایط خاص خانوادگی و بی سرپرستی دختر ۸ سالهاش محاکمه و در نهایت به آغوش خانواده باز گردد”.
متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته در ادامه میآید:
“ریاست قوه قضاییه آقای رئیسی
با سلام:
من مینا دادبخش خواهر بیمار قربانی بابک دادبخش هستم که سالیان سال از بیماری روحی و روانی رنج میبرد و این نامه را در حالی مینویسم که دیگر علاجی برای رساندن صدایم به گوش شما متولیان ندارم بارها اقدام به حضور در دادسرا و دادگاه نمودم و هر بار با آمدنم از راه دور(اردبیل) در حالی که بیمار و تحت شیمی درمانی میباشم و باید تحت استراحت مطلق و به دور از تشعشع نور باشم به درب بسته دادسرای ۳۳ شهید مقدسی(اوین) و عدم پاسخگویی بر میخورم که مرا علی رغم همه این مشکلات حتی به دادسرا و بازپرسی شعبه ۴ راه نمی دهند و ساعتها جلو دادسرا در سردرگمی و با دیدن اینکه افرادی به راحتی وارد و خارج میشوند سپری میکنم تا پایان وقت اداری و از این ضعیف کشی در قلب قانون احساس حقارت و شهروند درجه چندم بودن میکنم.
حال چه بگویم خواهر دو برادر بودم که یکی پارسال از دنیا رفت و یکی دیگر امسال پس از فوت همسر و فرزند معلولش به قربانگاه می رود.
آه چه خاطراتی از سالیان سال سختی و ناخوشی از زندگی در فقر تا موشک باران محله یمان در کیانشهر تا نان پر زحمتی که از برکت دستان کارگر پدرمان خوردیم تا روزهایی که پدرمان بر اثر سرطان نتوانست یکسال حق بیمهاش را پس از سالها کارگر رسمی شهرداری بودن بریزد و ما به برکت بی کفایتی متولیان و بی سرپرستی و نداشتن پارتی نتوانستیم به حقوقمان برسیم و سالها فقیر و گرسنه بزرگ شدیم با دو برادر، برادر بزرگتر که همین بابک است و در زمان زلزله اردبیل ما دو خواهر را در آغوش از آوار نجات داد و آن زمان سرباز بود و تا چند روز جنازهی مردگان زلزله را تحویل میداد و همین مسئله نقطهی شروع بیماری اعصاب و روانش شد و برادر دیگری که بی سرپرستی و آلودگی محیط زندگی امانش نداد و اعتیاد او را به اعماق عالم نیستی فرستاد.
حال چه بگویم از برادرم بابک که برای ما دو خواهر، هم برادر بود و هم پدر و هم مادر،برادری که سالها نزد دکتر وهاب زاده روانپزشک معروف اردبیل و دکتر روانشناس محمدی پرونده داشت و حال با حالتی زار بر اثر فوت برادر کوچکش و فوت همسر و پسر ۱۲ سالهاش در آتش سوزی که در مقابل چشمانش به رحمت خدا رفتند درمانده و مغلوب بیماری روحی و روانی شده، بیماری ای که او را منزوی و فراری از خانواده کرد و حتی قادر به دیدار با دختر ۸ سالهاش که تنها بازمانده خانوادهاش نبود و به پس کوچه های فقیر محله قدیمیمان دروازه غار پناه برد.
اتاق برادر متهم به جاسوسی و تروریست و براندازم را دیدم که در نهایت فقر در خیاطی دسته جمعی با معتادان بی خانمان که جز یک فرش و یک تلویزیون کهنه چیزی نداشت چگونه میتواند جاسوس و تروریست و برانداز باشد!؟ تروریستی که نان برای خوردن نداشت و ندارد و جایی برای ماندن و فهم و عقل برای سرپرستی دخترش…
واقعا پلیس امنیت شیر شکار کرده! بیماری را زنجیر کردهاید که تنها علاقهی زندگیاش، را که ۲ اسلحهی خراب بوده و بر اثر کم عقلی برای تعمیر و فروش به حیاط معتادان در دروازه غار برده(کاری که کم عقل ترین افراد هم نمی کنند) ،بیماری را که بر اثر شکنجه ها و نادیده گرفتن وضعیت روانیاش در کمتر از ۷ روز در بازداشتگاه پلیس امنیت دست به خودکشی زده و عازم بیمارستان شد، بیماری که با فریب پلیس امنیت در مورخه ۲۷ آبان ۹۷ علی رغم دستور مکتوب روانپزشک بیمارستان امام خمینی جناب دکتر مجید قمری زاده مبنی بر اعزام اورژانسی به بیمارستان اعصاب و روان روزبه، برگه رضایت نامه دروغین بیمار را در پرونده درج و مانع بستری شدن او شد، بیماری که پس از دستور قضایی صادره از دادسرای ناحیه۳۳ شهید مقدس در مورخه ۲۲ آبان ۹۷به پزشکی قانونی اعزام شد و پس از معاینه و بررسی و مشاوره و ویزیت توسط پزشکی قانونی،بیماریهای اعصاب و روان و دارای بحران روحی و روانی تشخیص داده شد و دستور بستری در بیمارستان روزبه در همان تاریخ توسط بازپرس شعبه ۴ جناب آقای نعیمی به جهت درمان زندانی بابک دادبخش به بیمارستان صادر گردید و همچنین برای بهبود وضعیت جسمیاش اجازهی ملاقات هفتگی با دخترش آماندا دادبخش نیز در همان نامه صادر شده بود ولی پلیس امنیت با بزرگنمایی پرونده مانع اجرای دستور قضایی صادر شده گردید و دستور اعزام به بیمارستان لغو و مراحل درمان برادرم تا زمان انتقالش به زندان ناتمام ماند.
حال چه بگویم از این روند تخلف ها که در بیمارستان با روزانه هزاران مراجعه کننده اجازه دیدار با برادرم را فقط به یک دلیل ندادند چون آنقدر آثار و علائم شکنجه بر روی سر و صورت و بدنش مشهود بود که اجازه نیافتیم او را ببینیم و او را به زندان تهران بزرگ انتقال نمودند که پس از پیگیری مشخص شد که تمام آثار شکنجه در زندان صورت جلسه شده حتی آثار شکنجه قرون وسطایی که با سیگار دهها بار سر برادرم را سرتاسر سوزانده اند. با تماسهای پی در پی با زندان فهمیدیم که بابک بارها و بارها از طریق پزشکان و روانپزشکان و روانشناسان و روانکاوان معتمد سازمان زندان ها و متولیان کلینیک مثلثی به انضمام پزشکان زندان رجایی شهر و معاینه پزشکی قانونی، توسط پزشکان: عباس رحمانی مهر، غلامرضا لطیفی، مهران غفاری، فیض زاده، محلاتی، توکل، قمری زاده، وحیدی فر، ناظمی و… بیش از ۳۰ بار ویزیت شده و برگه اعزام اورژانس به بیمارستان اعصاب و روان برایش پر شده که علی رغم همه اینها در نهایت دستور اعزام به بیمارستان اعصاب و روان رازی در حالی صادر شد که برادرم مدتی با قاتل جنون آنی سیروس شباهنگی که چند ماه پیش سر دو دختر و مادر زن و پدرزنش را بریده بود در یک اتاق و یک تخت کنار هم می خوابیدند.
برادرم تا بحال ۳ دوره بستری شده و تیم کامل روانپزشکان بخشهای سینای ۱و ۲ و ابوریحان ۲ بیمارستان اعصاب و روان رازی او را بستری و ویزیت نموده اند و در نهایت اعلام داشتند که امکان درمان با وضعیت مصلوب شدن با دستبند و پابند و زنجیر در مورد بیمار اعصاب و روان که توسط زندانبان اعمال میشود امکان پذیر نیست که در این وضعیت توانستم با مشکلات فراوان دستور ملاقات دخترش را در بیمارستان بگیرم که ای کاش اتفاق نمی افتاد. دیدن برادری که هم زندانی است هم بیمار اعصاب و روان و هم مصلوب با دستبند و پابند و زنجیر و دستها و پاهایش جای آثار و علایم شکنجه و سرش سرتاسر با آتش سیگار سوزانده شده بسیار تاسف بار بود.
در نهایت امیدوارم به عنوان یک شهروند و یک خواهر اجازه ورود به دادسرا و بازپرسی را برای مسایل مرتبط با برادرم پیدا کنم و برادرم در چهارچوب قانون، و شرافتمندانه بعنوان یک بیمار و قربانی، عادلانه با بذل توجه به شرایط خاص خانوادگی و بی سرپرستی دختر ۸ سالهاش محاکمه و در نهایت به آغوش خانواده باز گردد.
مینا دادبخش/خرداد۹۸″.
در ارتباط با بابک دادبخش گفتنی است، وی شهروند ساکن تهران در آبان ۹۷ توسط پلیس امنیت تهران بازداشت و به وزارت اطلاعات تحویل داده شد. این زندانی در ایام بازداشت شرایط متفاوتی را در بازداشتگاههای مختلف از جمله ۲۰۹ اوین و فشافویه تهران سپری کرده است. او همچنین برای مدتی در آسایشگاه امین آباد که مختص بیماران روحی-روانی است نگهداری شده . وی نهایتا در ۲۷ بهمن ماه ۹۷ به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد اما به خاطر شرایط بسیار نامناسب جسمی و روحی ابتدا به بند بیماران روانی و صعب العلاج این زندان و مدتی بعد به سالن ۱۰ بند ۴ این زندان که به سالن زندانیان سیاسی معروف است منتقل شد. آقای دادبخش به اتهامات سنگینی مانند فساد فیالارض و محاربه متهم شده است.
گفته میشود که وضعیت سلامتی بابک دادبخش به شدت وخیم است و مسئولان زندان رجایی شهر نیز در زمینه رسیدگی پزشکی به وضعیت سلامتی روحی وی بیتوجهی میکنند.
بابک دادبخش ۳۷ ساله، متولد و اهل اردبیل متاهل و دارای فرزند است پیش از این نیز در سالهای ۸۶ تا ۸۸ در زندان اوین به سر تحمل حبس کرده بود که با غیبت در زمان مرخصی کماکان با پرونده باز روبرو است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، خواهر بابک دادبخش، با انتشار نامه ای خطاب به ابراهیم رییسی، رییس قوه قضاییه با تاکید بر بی گناهی و سالها رنج بردن برادرش از بیماری روانی، خواستار عدم شکنجه و آزادی وی شد.
وی با اشاره به حوادثی که باعث بیماری و دگرگونی های روانی در بابک برادرش شد، می گوید: “حال چه بگویم از برادرم بابک که برای ما دو خواهر، هم برادر بود و هم پدر و هم مادر،برادری که سالها نزد دکتر وهاب زاده روانپزشک معروف اردبیل و دکتر روانشناس محمدی پرونده داشت و حال با حالتی زار بر اثر فوت برادر کوچکش و فوت همسر و پسر ۱۲ سالهاش در آتش سوزی که در مقابل چشمانش به رحمت خدا رفتند درمانده و مغلوب بیماری روحی و روانی شده، بیماری ای که او را منزوی و فراری از خانواده کرد و حتی قادر به دیدار با دختر ۸ سالهاش که تنها بازمانده خانوادهاش نبود و به پس کوچه های فقیر محله قدیمیمان دروازه غار پناه برد”.
همچنین خواهر بابک دادبخش با توصیف ملاقات بابک با دخترش در بیمارستان، از وجود آثار شکنجه بر تن او نوشته است: “برادرم تا بحال ۳ دوره بستری شده و تیم کامل روانپزشکان بخشهای سینای ۱و ۲ و ابوریحان ۲ بیمارستان اعصاب و روان رازی او را بستری و ویزیت نموده اند و در نهایت اعلام داشتند که امکان درمان با وضعیت مصلوب شدن با دستبند و پابند و زنجیر در مورد بیمار اعصاب و روان که توسط زندانبان اعمال میشود امکان پذیر نیست که در این وضعیت توانستم با مشکلات فراوان دستور ملاقات دخترش را در بیمارستان بگیرم که ای کاش اتفاق نمی افتاد. دیدن برادری که هم زندانی است هم بیمار اعصاب و روان و هم مصلوب با دستبند و پابند و زنجیر و دستها و پاهایش جای آثار و علایم شکنجه و سرش سرتاسر با آتش سیگار سوزانده شده بسیار تاسف بار بود”.
در آخر وی اهم خواستههایش را اینگونه مطرح می کند: “در نهایت امیدوارم به عنوان یک شهروند و یک خواهر اجازه ورود به دادسرا و بازپرسی را برای مسایل مرتبط با برادرم پیدا کنم و برادرم در چهارچوب قانون، و شرافتمندانه بعنوان یک بیمار و قربانی، عادلانه با بذل توجه به شرایط خاص خانوادگی و بی سرپرستی دختر ۸ سالهاش محاکمه و در نهایت به آغوش خانواده باز گردد”.
متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته در ادامه میآید:
“ریاست قوه قضاییه آقای رئیسی
با سلام:
من مینا دادبخش خواهر بیمار قربانی بابک دادبخش هستم که سالیان سال از بیماری روحی و روانی رنج میبرد و این نامه را در حالی مینویسم که دیگر علاجی برای رساندن صدایم به گوش شما متولیان ندارم بارها اقدام به حضور در دادسرا و دادگاه نمودم و هر بار با آمدنم از راه دور(اردبیل) در حالی که بیمار و تحت شیمی درمانی میباشم و باید تحت استراحت مطلق و به دور از تشعشع نور باشم به درب بسته دادسرای ۳۳ شهید مقدسی(اوین) و عدم پاسخگویی بر میخورم که مرا علی رغم همه این مشکلات حتی به دادسرا و بازپرسی شعبه ۴ راه نمی دهند و ساعتها جلو دادسرا در سردرگمی و با دیدن اینکه افرادی به راحتی وارد و خارج میشوند سپری میکنم تا پایان وقت اداری و از این ضعیف کشی در قلب قانون احساس حقارت و شهروند درجه چندم بودن میکنم.
حال چه بگویم خواهر دو برادر بودم که یکی پارسال از دنیا رفت و یکی دیگر امسال پس از فوت همسر و فرزند معلولش به قربانگاه می رود.
آه چه خاطراتی از سالیان سال سختی و ناخوشی از زندگی در فقر تا موشک باران محله یمان در کیانشهر تا نان پر زحمتی که از برکت دستان کارگر پدرمان خوردیم تا روزهایی که پدرمان بر اثر سرطان نتوانست یکسال حق بیمهاش را پس از سالها کارگر رسمی شهرداری بودن بریزد و ما به برکت بی کفایتی متولیان و بی سرپرستی و نداشتن پارتی نتوانستیم به حقوقمان برسیم و سالها فقیر و گرسنه بزرگ شدیم با دو برادر، برادر بزرگتر که همین بابک است و در زمان زلزله اردبیل ما دو خواهر را در آغوش از آوار نجات داد و آن زمان سرباز بود و تا چند روز جنازهی مردگان زلزله را تحویل میداد و همین مسئله نقطهی شروع بیماری اعصاب و روانش شد و برادر دیگری که بی سرپرستی و آلودگی محیط زندگی امانش نداد و اعتیاد او را به اعماق عالم نیستی فرستاد.
حال چه بگویم از برادرم بابک که برای ما دو خواهر، هم برادر بود و هم پدر و هم مادر،برادری که سالها نزد دکتر وهاب زاده روانپزشک معروف اردبیل و دکتر روانشناس محمدی پرونده داشت و حال با حالتی زار بر اثر فوت برادر کوچکش و فوت همسر و پسر ۱۲ سالهاش در آتش سوزی که در مقابل چشمانش به رحمت خدا رفتند درمانده و مغلوب بیماری روحی و روانی شده، بیماری ای که او را منزوی و فراری از خانواده کرد و حتی قادر به دیدار با دختر ۸ سالهاش که تنها بازمانده خانوادهاش نبود و به پس کوچه های فقیر محله قدیمیمان دروازه غار پناه برد.
اتاق برادر متهم به جاسوسی و تروریست و براندازم را دیدم که در نهایت فقر در خیاطی دسته جمعی با معتادان بی خانمان که جز یک فرش و یک تلویزیون کهنه چیزی نداشت چگونه میتواند جاسوس و تروریست و برانداز باشد!؟ تروریستی که نان برای خوردن نداشت و ندارد و جایی برای ماندن و فهم و عقل برای سرپرستی دخترش…
واقعا پلیس امنیت شیر شکار کرده! بیماری را زنجیر کردهاید که تنها علاقهی زندگیاش، را که ۲ اسلحهی خراب بوده و بر اثر کم عقلی برای تعمیر و فروش به حیاط معتادان در دروازه غار برده(کاری که کم عقل ترین افراد هم نمی کنند) ،بیماری را که بر اثر شکنجه ها و نادیده گرفتن وضعیت روانیاش در کمتر از ۷ روز در بازداشتگاه پلیس امنیت دست به خودکشی زده و عازم بیمارستان شد، بیماری که با فریب پلیس امنیت در مورخه ۲۷ آبان ۹۷ علی رغم دستور مکتوب روانپزشک بیمارستان امام خمینی جناب دکتر مجید قمری زاده مبنی بر اعزام اورژانسی به بیمارستان اعصاب و روان روزبه، برگه رضایت نامه دروغین بیمار را در پرونده درج و مانع بستری شدن او شد، بیماری که پس از دستور قضایی صادره از دادسرای ناحیه۳۳ شهید مقدس در مورخه ۲۲ آبان ۹۷به پزشکی قانونی اعزام شد و پس از معاینه و بررسی و مشاوره و ویزیت توسط پزشکی قانونی،بیماریهای اعصاب و روان و دارای بحران روحی و روانی تشخیص داده شد و دستور بستری در بیمارستان روزبه در همان تاریخ توسط بازپرس شعبه ۴ جناب آقای نعیمی به جهت درمان زندانی بابک دادبخش به بیمارستان صادر گردید و همچنین برای بهبود وضعیت جسمیاش اجازهی ملاقات هفتگی با دخترش آماندا دادبخش نیز در همان نامه صادر شده بود ولی پلیس امنیت با بزرگنمایی پرونده مانع اجرای دستور قضایی صادر شده گردید و دستور اعزام به بیمارستان لغو و مراحل درمان برادرم تا زمان انتقالش به زندان ناتمام ماند.
حال چه بگویم از این روند تخلف ها که در بیمارستان با روزانه هزاران مراجعه کننده اجازه دیدار با برادرم را فقط به یک دلیل ندادند چون آنقدر آثار و علائم شکنجه بر روی سر و صورت و بدنش مشهود بود که اجازه نیافتیم او را ببینیم و او را به زندان تهران بزرگ انتقال نمودند که پس از پیگیری مشخص شد که تمام آثار شکنجه در زندان صورت جلسه شده حتی آثار شکنجه قرون وسطایی که با سیگار دهها بار سر برادرم را سرتاسر سوزانده اند. با تماسهای پی در پی با زندان فهمیدیم که بابک بارها و بارها از طریق پزشکان و روانپزشکان و روانشناسان و روانکاوان معتمد سازمان زندان ها و متولیان کلینیک مثلثی به انضمام پزشکان زندان رجایی شهر و معاینه پزشکی قانونی، توسط پزشکان: عباس رحمانی مهر، غلامرضا لطیفی، مهران غفاری، فیض زاده، محلاتی، توکل، قمری زاده، وحیدی فر، ناظمی و… بیش از ۳۰ بار ویزیت شده و برگه اعزام اورژانس به بیمارستان اعصاب و روان برایش پر شده که علی رغم همه اینها در نهایت دستور اعزام به بیمارستان اعصاب و روان رازی در حالی صادر شد که برادرم مدتی با قاتل جنون آنی سیروس شباهنگی که چند ماه پیش سر دو دختر و مادر زن و پدرزنش را بریده بود در یک اتاق و یک تخت کنار هم می خوابیدند.
برادرم تا بحال ۳ دوره بستری شده و تیم کامل روانپزشکان بخشهای سینای ۱و ۲ و ابوریحان ۲ بیمارستان اعصاب و روان رازی او را بستری و ویزیت نموده اند و در نهایت اعلام داشتند که امکان درمان با وضعیت مصلوب شدن با دستبند و پابند و زنجیر در مورد بیمار اعصاب و روان که توسط زندانبان اعمال میشود امکان پذیر نیست که در این وضعیت توانستم با مشکلات فراوان دستور ملاقات دخترش را در بیمارستان بگیرم که ای کاش اتفاق نمی افتاد. دیدن برادری که هم زندانی است هم بیمار اعصاب و روان و هم مصلوب با دستبند و پابند و زنجیر و دستها و پاهایش جای آثار و علایم شکنجه و سرش سرتاسر با آتش سیگار سوزانده شده بسیار تاسف بار بود.
در نهایت امیدوارم به عنوان یک شهروند و یک خواهر اجازه ورود به دادسرا و بازپرسی را برای مسایل مرتبط با برادرم پیدا کنم و برادرم در چهارچوب قانون، و شرافتمندانه بعنوان یک بیمار و قربانی، عادلانه با بذل توجه به شرایط خاص خانوادگی و بی سرپرستی دختر ۸ سالهاش محاکمه و در نهایت به آغوش خانواده باز گردد.
مینا دادبخش/خرداد۹۸″.
در ارتباط با بابک دادبخش گفتنی است، وی شهروند ساکن تهران در آبان ۹۷ توسط پلیس امنیت تهران بازداشت و به وزارت اطلاعات تحویل داده شد. این زندانی در ایام بازداشت شرایط متفاوتی را در بازداشتگاههای مختلف از جمله ۲۰۹ اوین و فشافویه تهران سپری کرده است. او همچنین برای مدتی در آسایشگاه امین آباد که مختص بیماران روحی-روانی است نگهداری شده . وی نهایتا در ۲۷ بهمن ماه ۹۷ به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد اما به خاطر شرایط بسیار نامناسب جسمی و روحی ابتدا به بند بیماران روانی و صعب العلاج این زندان و مدتی بعد به سالن ۱۰ بند ۴ این زندان که به سالن زندانیان سیاسی معروف است منتقل شد. آقای دادبخش به اتهامات سنگینی مانند فساد فیالارض و محاربه متهم شده است.
گفته میشود که وضعیت سلامتی بابک دادبخش به شدت وخیم است و مسئولان زندان رجایی شهر نیز در زمینه رسیدگی پزشکی به وضعیت سلامتی روحی وی بیتوجهی میکنند.
بابک دادبخش ۳۷ ساله، متولد و اهل اردبیل متاهل و دارای فرزند است پیش از این نیز در سالهای ۸۶ تا ۸۸ در زندان اوین به سر تحمل حبس کرده بود که با غیبت در زمان مرخصی کماکان با پرونده باز روبرو است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر